در دههی هشتاد میلادی مد اروپا دورهای یکنواخت را طی میکرد. طراحان اروپایی در دایرهی امن خود حرکت میکردند. در آن میان دو طراح ژاپنی شروع به ساخت و نمایش دنیایی متفاوت از مد کردند. «یوهجی یاماموتو» و «ری کاواکوبو» از طراحان پیشتاز دههی هشتاد بودند که در قلب مد، «پاریس»، تمام ساختارهای آن زمان را در هم شکستند. این دو به سرعت توانستند مسیر خود را از جریان مد اروپا جدا کنند و شروع به طراحی لباسهای مفهومگرا کردند. این نقطه مکان آغاز ساختارشکنی در مد بود.
لباس مفهومگرا چیزی بیشتر از لباس و راهی برای بیان ایدههای طراح است. ایدههای موجود در پس لباسها مهم و قابل توجهاند: زیبایی فقر، دنیای مصرفگرا، نابودی محیطزیست، سیاستهای نژاد پرستانه و تبعیضهای جنسیتی. این موضوعات توجه مخاطب را به مسائل روز دنیا جلب میکند و باعث میشود مخاطب ه لباس تنها به چشم کالای مصرفی نگاه نکند و دربارهی آن عمیقتر فکر کند. این لباسها نه تنها مفاهیم را دچار تغییر کردند بلکه بر شیوههای دوخت، برش و فرم کلی لباس تأثیر گذاشتند. طراحان ژاپنی میخواستند نوع نگاه و قوانین موجود در دنیای مد را به چالش بکشند. آنها زبان دیداری خود را به وجود آوردند.
لباسهای مفهومگرا عموماً از فرم بدن پیروی نمیکنند. طراحی آنها متقارن نیست. روی پارچهها نیز به عمد پارگی ایجاد میشود. این ناتمام بودن یکی از ایدههای مهم ساختارشکنان است. آنها سؤالی ایجاد کردند: چرا محصول نهایی باید به اتمام برسد؟
این لباسها در ابتدا قابلیت فروش بالایی نداشتند. با گذشت زمان و به تدریج خوانندههای مشهور در کنسرتها، ویدئوموزیکها و جشنوارههای مهم آنها را پوشیدند و باعث شدند نگاه جامعه به این لباسها تغییر کند. لباسهای مفهومگرا ممکن است در نگاه اول عجیب، غریب و غیر قابل پوشیدن به نظر برسند اما دنیای مد را تازه و زنده نگاه میدارند و موجب میشوند گفتگوهایی فراتر از لباس در دنیای مد شکل بگیرد و رد و بدل شود.